دل نوشته های سپید

به نام خالق عشق

از امروز تنها انگشتانم به امید نوشتن یک جمله  جان دارند

" کنار میگدارم تو و دلم را حتی شده به قیمت مرگ"

با همان انگشتانی که مینویسم کنار برو اشک چشمانم را تهدید میکنم که دیگر نبارند

در راهی که تنها آرزوی رهگذرش گم کردن است گم کردن من از زندگیش

خیال دلت تخت من گم شدم از همه ی مسیر های زندگی ...

مبارکت باشد آن همه احساساتی که مفت خاک پاهایت کردم

نمی دانستم دوستت دارم های صادقانه ام تنها چراغ های خانه ی غرورت را پرنورتر میکند

دم دلت گرم خنجر زدی"دل من که خنجر خورده ی روزگار بود...

+نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت21:43توسط sepideh | |

حال دیگر تنها گناه ندانسته قلبم تپیدن به خاطر توست

بگذار ساده بگویم تا بدانی اگر برای ماندن قلبت را ضامن کردی و رد پای آنرا مهر برتقویم زندگیم بمان...

اما اگر رد پای پاهایت اسیر ماندن است آهسته برو بگذار این گناه شیرین"شیرین بماند

می دانی زندگی همیشه آفتابی نیست که تردید ماندن ورفتنت زیر عینک آفتابیت پنهان بماند روزی

چنان طوفانی میشود که اگر ردپاهایت از جنس پاهایت باشد پاک میشود به همین سادگی

برای همین است می گویم با رد پای دلت بمان که هیچ چیز از عهده آمدن ورفتنش برنیاید ...

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت10:32توسط sepideh | |

حس آواره ای را دارم که از تنهایی همدمش کوچه های سردو بی انتهای خیابانهاست و هر کسی به سویی تردش میکند

هرآشنایی تیری به جان بی روحم میزند دیگر خسته ام "آغوش کوچه ها تنها مرهم قلب خسته ام شده

همه ی وجودم را به تاراج بردی از میان غنیمت هایت دلم را پس بده بی آن راه رفتن را نمیشناسم 

 

+نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت21:23توسط sepideh | |

هم بازی کودکی هایم سلام مرا میشناسی؟؟؟ همان دخترک کوچکی هستم که اکنون دل به تو داده

و جز تو همه برایش غریبه هستن و نا آشنا ....

دل آشوبم از این همه بی تابی !!!نمی دانی چقدر سخت است همه ی دنیایت خلاصه شود به یک

محوطه چند متری دانشگاه ویک کوچه باریک که آن سویش به جایی ختم می شود که نیمی از وجودت آن جاست

چشمانم را می بندند تا مبادا موج نگاهت دلم را هوایی کند با انصاف با گوشهایم چه کنم

امشب سخت ترین لحظه ها با من همراه است قانع بودم به خیال بودنت دنیای بی رحم آن را هم از من خواهد گرفت

برای داشتنت عاشقانه غرورم را شکستم  اما نمی دانستم این شکستن به قیمت از دست دادن تو خواهد بود

بی انصاف کاش بودی در لحظه هایی که تردیدماندن ورفتن وجودم را به آتش کشیده ...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:,ساعت22:32توسط sepideh | |